یک روز به یاد موندنی با سورنا در شهر شلوغ و ........روی دور تند
دیروز خیلی برام جالب بود و همیشه تو ذهنم می مونه.گفتم اینجا ثبتش کنم اونم همه لحظاتش رو تا بعدها تو هم بخونی و لذت ببری........ قرار بود ظهر خاله سپیده بیاد خونه ما و حاظر بشه بری مهمونی.شبش هم به بابا قول دادم که یه کار بانکی رو براش انجام بدم.گفت که تو رو با خودم نبرم سخته و برام بذارمت خونه یکی از مامان جونات.اما گفتم نه با هم میریم.نمیدونم چرا دوست داشت مبا خودت ببرمت حتی اگه سخت باشه.چند وقتی بود می خواستم یه گردش دورتر از اطراف خونه داشته باشیم اما نمی شد. صبح دیرتر از همیشه بیدار شدی و من برای اینکه به بانک برسیم تند تند کارها رو انجام دادم و وسایل رو اماده کردم.تو همین حین خاله مریم اس ام اس داد که میترا مامان مهراد اومده تهرا...